عقل منبع دین نیست، عقل کاشف است
263
عقل هرگز آن قدرت را ندارد که مهندسی کند، عقل در جایی هم که میفهمد، میگوید «عدل حَسَن است، ظلم قبیح است»؛ مثل اینکه میگوید «آتش گرم است، دو دو تا، چهار تاست».
نه دو دوتا را عقل آفرید، نه آتش را عقل آفرید ... عقل هیچ کاره است، مگر اینکه چراغ روشنی است. آفتاب هیچ کاره است، آفتاب که مهندس نیست، آفتاب فقط نشان میدهد که کجا راه است، کجا چاه است.
مهندس عالم، ذات اقدس الهی است، به وسیله انبیا و اولیا راه را به نام دین مشخص کرده. عقل منبع دین نیست، عقل کاشف است، نه اینکه عدل را او آفریده باشد، یا حُسن را او به عدل داده باشد.
عدل در عالم سر جایش محفوظ است، حُسن، ذاتی آن عدل است، این عقل میفهمد، همان طور که اربعه را او خلق نکرده، زوجیّت را او خلق نکرده؛ لکن میفهمد که اربعه زوج است، عدل را او خلق نکرده، حُسن را او خلق نکرده؛ ولی میفهمد «العدل حَسَن»، عقل چراغ خوبی است، نه اینکه حکمی داشته باشد، قانونی داشته باشد، مُقنِّن باشد.
به نحو سالبه کلیه، از عقل هیچ حکمی صادر نخواهد شد، خود عقل میگوید من میفهمم که نمیفهمم، برای اینکه من برای چه حکم صادر کنم؟، من دو قدمی خودم را میبینم، حداکثر دنیا این دنیا «کحلقة فی فلاة الاخرة»، من از برزخ خبر ندارم، از ساهره قیامت خبر ندارم، از بهشت خبر ندارم؛ «این قدر هست که بانگ جرسی میآید» (1).
بعضی ها هستند که گوش آنها بسته است، بعضی ها هستند که در خانه خود نشستهاند صدای بوق را می شنوند، معلوم میشود یک عده دارند جای دیگر میروند.
حرف حافظ این است که «جَرَس»؛ یعنی زنگ، صدای زنگ گردن شتر این قافله به گوش من میآید که یک عده دارند میروند، پس سفری هست، قافلهای هست، مقصدی هست، راهی هست که دارند میروند؛ «آن قدر هست که بانگ جرسی میآید»؛ ولی دیگران نه، گوش آنها بسته است؛ «صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (2).
غرض این است که از عقل هیچ کاری به عنوان حُکم و قانون ساخته نیست، تا بگوییم: «کلّ ما حَکَم به العقل حکم به الشرع»؛ مثل اینکه از آفتاب کاری ساخته نیست، از چراغ کاری ساخته نیست، مهندسین کار خود را انجام میدهند و آفتاب و چراغ فقط راه را نشان میدهند.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/ جلسه 26 تفسیر سوره مبارکه «زمر»، آیات 29 الی 33
پی نوشت ها:
1. حافظ، اشعار منتسب، شماره11
2. سوره بقره، آیه171
مطالب مرتبط قبلی: