رنجنامه های دهه هفتاد/33
از حسینیه حاج همّت تا هیأت طلافروشان(درد دل مکتوب یکی از بسیجیان اکیپ تفحّص شهداء)/4 (بخش پایانی)
...
آیا آنقدر که در رابطه با طرز کار دوربین های جدید ویدیویی "پاناسونیک" -که
این همه در پشت جلد مجله ها و روی بدنه اتوبوس ها و تابلوهای خیابانها
تبلیغ می کنند-، در رابطه با شهیدی که حسینیه دو کوهه و اتوبانی در تهران
به نام اوست تبلیغ کرده اند؟!
چه می
شد اگر معرفی اسوه ها در کانال های تلویزیونی فقط محدود به برنامه نیم
ساعته "روایت فتح" -که آن هم هفته ای یک بار است- نمی شد و لااقل به اندازه
کلاس های آشپزی تلویزیونی و پیام های بازرگانی -که هر شب از تلویزیون
نشانِ ملّت می دهند- از تفحّص و بچه های شهید فکّه، طلائیه و شلمچه تصویر
نشان بدهند؟
چه می
شد اگر در اتوبان شهید چمران و شهید همّت حداقل تابلویی در دیدرس مردم نصب
می کردند و شمّه ای از زندگی و فداکاری های این دو سردار شهید یا گزیده ای
از سخنان آنها را روی آن می نوشتند تا نسل جوان بدانند این آرامش و امنیتی
را که دارند مدیون چه کسانی هستند؟!
چه می
شود اگر وزارت آموزش و پرورش یک برنامه ای بریزد و در مدارس هر ناحیه، هفته
ای یک روز بچه های مردم را به آسایشگاه های جانبازان ببرند یا بچه های
جانباز و بسیجی های قدیمی را به مدراس دخترانه و پسرانه دعوت کنند تا در یک
محفل خودمانی و صمیمی، نسل جوان و نوجوان ما حماسه شهیدان 8 سال جنگ را
بشنوند؟!
نسل
جوان تشنه الگو است، تقصیری هم ندارد، اقتضای جوانی همین است؛ حالا اگر ما
به او اسوه واقعی "جوان ایرانی"، یعنی شهدای دلاورمان را ارائه ندهیم،
ویدیو و ماهواره و باندهای فساد و فحشاء و تباهی که بیکار نیستند!
آنها غفلت ما را به نحو احسن (!) جبران می کنند، کما اینکه تا به حال هم کرده اند! ...