وبلاگ شخصی همایون سلحشور فرد

این وبلاگ تجمیع وبلاگ های جداگانه قبلی ام است

وبلاگ شخصی همایون سلحشور فرد

این وبلاگ تجمیع وبلاگ های جداگانه قبلی ام است

بایگانی

فرهنگ_بسیجی/49

حفظ بیت المال/21

در «پاوه» روستایی هست به نام «نجار»؛ به فرماندهی «حاج احمد متوسلیان» برای آزادسازی آنجا رفتیم.

پس از درگیری با دشمن و وارد آوردن تلفات به آنها هنگام غروب آفتاب به طرف مقر خودمان برگشتیم.

حاج احمد طبق روال همیشه آخرین نفری بود که از روستا خارج شد؛ در راه که می رفتیم، کلاه آهنی یکی از بچه ها از سرش افتاد و به ته دره ای عمیق افتاد.

با وجود خطر زیاد، حاج احمد خودش رفت ته دره و کلاه آهنی را آورد.

ما به این کار حاجی اعتراض کردیم، ولی حاج احمد گفت: «من حاضر نیستم حتی یک بند پوتین از اموال بیت المال به دست ضدّانقلاب بیفتد.»

بریده نشریه فرهنگ آفرینش، 7 آذر 1374
  • همایون سلحشور فرد

169

شعار رسمی جاهلیت این بود: «انْصُرْ أَخَاکَ‏ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»

به فکر برادرت، به فکر قبیله‌ات، به فکر باندت، به فکر حزبت، به فکر هم‌فکرت باش چه ظالم چه مظلوم ...

وقتی اسلام آمد وجود مبارک حضرت این شعار رسمی را به دو صورت تغییر داد و فرمود نگویید «انْصُرْ أَخَاکَ‏ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»، بلکه بگویید «انْصُرْ المَظلُوم سَواءٌ کَانَ أخَاکَ أَوْ غیرِ أخَاک».

به داد مظلوم برسید، چه برادرتان باشد و چه برادرتان نباشد و اگر خواستید همین شعار را بدهید بگویید «انْصُرْ أَخَاکَ‏ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»(*) معنایش را عوض کنید.

یعنی به فکر برادرت باش برادرت را کمک کن؛ برادرت، هم‌حزبت، هم قبیله‌ات را کمک کن اگر مظلوم است به داد او برس و اگر ظالم است دستش را بگیر که ظلم نکند، این کمک به اوست.

این‌طور پیغمبر شعار را عوض کرد، فرمود یا الفاظتان را عوض کنید یا معانی را عوض کنید یا بگویید «انْصُرْ المَظلُوم» چه برادر چه غیر برادر، یا بگویید «انْصُرْ أَخَاک» برادرت را کمک کن، اگر مظلوم است دستگیری کن و اگر ظالم است دستش را بگیر که ظلم نکند.

«أحد الأمرین» را وجود مبارک پیغمبر دستور داد که انجام دهید. 

درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 21 الی 34

متن کامل جلسه

صوت کامل جلسه

پی نوشت:

*_ مفردات الفاظ القرآن، ص564؛  قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ: «انْصُرْ أَخَاکَ‏ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً، قَالَ: أَنْصُرُهُ مَظْلُوماً فَکَیْفَ أَنْصُرُهُ ظَالِماً؟ فَقَالَ: کُفَّهُ عَنِ الظُّلْمِ».

مطلب مرتبط قبلی:
نماز یعنی یاری نکردن مجرمین!

لینک در وبلاگ کشکول حکمت

  • همایون سلحشور فرد

چندی قبل دکتر کرمی(1) در ضمن یکی از سخنرانی های خود(2) با نقل خاطره ای مربوط به 70-60 سال قبل، می گفت:

«دیکتاتورها از ملّت جاهل خوششان می آید؛ حکومت بر ملّت عاقل خیلی سخت است.

پدر من می گفت ما خان داشتیم، آن موقع من کارگر نانوایی بودم، خان می آید با ماشینش از تهران رد بشود که نگاه می کند و من هم نشسته بودم روزنامه می خواندم.

خان می پرسد: "این رعیّت ماست؟"

می گویند: "بله"

خان می پرسد: "رعیّت ما روزنامه می خواند؟!"

می گویند: "بله"

خان می گوید: "رعیّتی که روزنامه می خواند به درد رعیّتی نمی خورد!"؛ من رعیّت بی سوادِ خنگ می خواهم که بهش گفتم "بمیر!" بمیرد، هیچی نفهمد!

برای این است که من روی فرهنگ جامعه خیلی کار می کنم؛ مردم! فرهنگ تان را بیاورید بالا!»

دریافت صوت 

اما سخنان استاد برای من -علی رغم این که خان ندیده ام- چندان تعجّب برانگیز نبود؛ چرا که

  • همایون سلحشور فرد

فرهنگ_بسیجی/1

مدیریت اسلامی/1

از لشگر ما، گردان امام سجاد(صلوات الله علیه) مأمور شد به یکی از گردان های ارتش؛ ابتدا بین بچه های ما و ارتشی ها رابطه ی چندانی وجود نداشت، ولی یک روز که چند تا از همین ارتشی ها پیش ما بودند، آقا مهدی سوار بر یک لندرور از راه رسید.

در ماشین که باز شد، بچه ها ریختند سرش و دوره اش کردند، او هم با بچه ها گرم گرفت و با آنها روبوسی می کرد بعد هم رفت داخل یک سنگر.

یکی از ارتشی ها که از درجه داران قدیمی هم بود، از من پرسید: «این بنده خدا کیه؟ رفیق تونه؟» گفتم: «رفیق مون هست، سرورمون هست و از همه مهم تر فرمانده لشگرمون هم هست.»

تا گفتم فرمانده لشگر، دهانش از تعجب باز ماند و گفت: «شوخی می کنی! امکان نداره، اگه فرمانده لشگر بود چطور اومده این مقر دور افتاده به گردانش سرزده؟!، فرمانده لشگر که هم چین کاری نمی کنه، تازه اون هم بدون محافظ و تنها»

ما که خنده مان گرفته بود، گفتیم: «مگه اشکالی داره؟» بنده خدا گفت: «برای این باور نمی کنم که گاهی پیش اومده توی چند سالی که در تیپ خدمت کردم، حتی یک بار هم فرمانده تیپ را ندیدم، چه برسد به فرمانده لشکر.»

بعد از آن روز، هر وقت ما را می دید، می گفت: «قدر فرمانده تون رو بدونید، عجب فرمانده ای دارید، واقعاً نظیر ندارد. من آرزومه یه هم چین فرماندهی داشته باشم.»

کتاب «از همه عذر می خواهم(خاطراتی از شهید مهدی زین الدّین)»/صفحه39

  • همایون سلحشور فرد